الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، پرویز، چاولی، تنک بیز، آردبیز، پرویزن، پریزن، گربال، غربال، منخل، موبیز، غربیل، پریز، غرویزن
اَلَک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، پَرویز، چاولی، تُنُک بیز، آردبیز، پَرویزَن، پَریزَن، گَربال، غَربال، مُنخُل، موبیز، غَربیل، پَریز، غَرویزَن
غربالی را گویند که آن را از موی دم اسب در غایت تنگ چشمی ببافند و چیزهایی را که خواهند بسیار نرم و باریک شود بدان ببیزند. (برهان). موبیز و غربال. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک بیز شود، پالاون و ترشی پالا را گویند و آن ظرفی است که مانند کفگیر سوراخها دارد و بدان چیزها را صاف کنند. (از برهان)
غربالی را گویند که آن را از موی دم اسب در غایت تنگ چشمی ببافند و چیزهایی را که خواهند بسیار نرم و باریک شود بدان ببیزند. (برهان). موبیز و غربال. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک بیز شود، پالاون و ترشی پالا را گویند و آن ظرفی است که مانند کفگیر سوراخها دارد و بدان چیزها را صاف کنند. (از برهان)
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، آردبیز، منخل، غرویزن، گربال، تنگ بیز، پرویز، پریزن، موبیز، غربال، پرویزن، غربیل، پریز، چاولی
اَلَک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، آردبیز، مُنخُل، غَرویزَن، گَربال، تُنُگ بیز، پَرویز، پَریزَن، موبیز، غَربال، پَرویزَن، غَربیل، پَریز، چاولی
خار، هر یک از زائده های نوک تیزی که در شاخه های بعضی درختان و گیاهان می روید برای مثال تن خنگ بید ارچه باشد سپید / به تری و نرمی نباشد چو بید (رودکی - ۵۴۲)
خار، هر یک از زائده های نوک تیزی که در شاخه های بعضی درختان و گیاهان می روید برای مِثال تن خنگ بید ارچه باشد سپید / به تری و نرمی نباشد چو بید (رودکی - ۵۴۲)
آستان و درگاهی که بار یافتن در آن دشوار باشد، برای مثال دل شه در آن مجلس تنگ بار / به ابرو فراخی درآمد به کار (نظامی۶ - ۱۰۷۹)، ویژگی کسی که هیچ کس را نزد خود بار ندهد و راه یافتن به او ممکن نباشد، از نام های باری تعالی
آستان و درگاهی که بار یافتن در آن دشوار باشد، برای مِثال دل شه در آن مجلس تنگ بار / به ابرو فراخی درآمد به کار (نظامی۶ - ۱۰۷۹)، ویژگی کسی که هیچ کس را نزد خود بار ندهد و راه یافتن به او ممکن نباشد، از نام های باری تعالی
شنگویز. (از جهانگیری). شنگویل. شنگبیل. (رشیدی). ژنگویز. ژنگویل. ژنگبیل. (آنندراج). زنجبیل. شرابی باشد که از درخت خرما حاصل شود و به زبان پهلوی زنجبیل را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). جهانگیری و برهان گفته اند که به لغت پهلوی زنجبیل است و چنین نیست، زنجبیل معرب است چنانکه رشیدی گفته و در شرح قاموس زنجبیل بمعنی شراب و چشمه ای است در بهشت و اهل معنی شراب زنجبیل را مستی و جذبۀ الهی دانند. (از انجمن آرا). و رجوع به شنگویز شود
شنگویز. (از جهانگیری). شنگویل. شنگبیل. (رشیدی). ژنگویز. ژنگویل. ژنگبیل. (آنندراج). زنجبیل. شرابی باشد که از درخت خرما حاصل شود و به زبان پهلوی زنجبیل را گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). جهانگیری و برهان گفته اند که به لغت پهلوی زنجبیل است و چنین نیست، زنجبیل معرب است چنانکه رشیدی گفته و در شرح قاموس زنجبیل بمعنی شراب و چشمه ای است در بهشت و اهل معنی شراب زنجبیل را مستی و جذبۀ الهی دانند. (از انجمن آرا). و رجوع به شنگویز شود
کم بخت و بی نصیب و بدبخت و تهی دست. (ناظم الاطباء) : مگر تنگ بختت فراموش شد چو دستت در آغوش آغوش شد؟ (بوستان). رجوع به تنگ بختی و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
کم بخت و بی نصیب و بدبخت و تهی دست. (ناظم الاطباء) : مگر تنگ بختت فراموش شد چو دستت در آغوش آغوش شد؟ (بوستان). رجوع به تنگ بختی و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
مرکّب از: تنگ، بار + بست، مخفف بسته، صفت بار و کالا: تنگ بست فروختن، فروختن در دکان نه در انبار که خرج برگردان و حمالی بر آن تعلق گیرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
مُرَکَّب اَز: تنگ، بار + بست، مخفف ِ بسته، صفت بار و کالا: تنگ بست فروختن، فروختن در دکان نه در انبار که خرج برگردان و حمالی بر آن تعلق گیرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
کم پول. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فقیر. کسی که سیم اندک دارد: خاصه در دولت سرایی کاندر او مدحت سرای تنگ سیم آید، از او بیرون شود با تنگ سیم. سوزنی (از یادداشت ایضاً). رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
کم پول. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فقیر. کسی که سیم اندک دارد: خاصه در دولت سرایی کاندر او مدحت سرای تنگ سیم آید، از او بیرون شود با تنگ سیم. سوزنی (از یادداشت ایضاً). رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود
کنایه از مفلس و بی چیز. (برهان) (ناظم الاطباء). مفلس و دردمند. (غیاث اللغات). مفلس و بی چیز. (انجمن آرا). درویش و مفلس. (فرهنگ رشیدی). تنگ دست. تنگ معاش. تنگ روزی. تنگ بخت. تنگ زیست. کنایه از مفلس و تهیدست. (آنندراج) : بسا تنگ عیشان تلخی چشان که آیند درحله دامن کشان. (بوستان). بی رخت شد چون دهانت عیش من تنگ عیش است آنکه مهمانیش نیست. کمال خجندی (از آنندراج). گردون تنگ عیش به یک قرص ساخته صبح از دهن برآرد و شامش فروبرد. فیاض لاهیجی (از آنندراج). ، صاحب اندوه. (برهان) (ناظم الاطباء) : جان ندارد هرکه جانانیش نیست تنگ عیش است آنکه بستانیش نیست. سعدی. رجوع به مادۀ بعد شود
کنایه از مفلس و بی چیز. (برهان) (ناظم الاطباء). مفلس و دردمند. (غیاث اللغات). مفلس و بی چیز. (انجمن آرا). درویش و مفلس. (فرهنگ رشیدی). تنگ دست. تنگ معاش. تنگ روزی. تنگ بخت. تنگ زیست. کنایه از مفلس و تهیدست. (آنندراج) : بسا تنگ عیشان تلخی چشان که آیند درحله دامن کشان. (بوستان). بی رخت شد چون دهانت عیش من تنگ عیش است آنکه مهمانیش نیست. کمال خجندی (از آنندراج). گردون تنگ عیش به یک قرص ساخته صبح از دهن برآرد و شامش فروبرد. فیاض لاهیجی (از آنندراج). ، صاحب اندوه. (برهان) (ناظم الاطباء) : جان ندارد هرکه جانانیش نیست تنگ عیش است آنکه بستانیش نیست. سعدی. رجوع به مادۀ بعد شود
ممسک و کم خرج و کسی که فشار سخت دهد. (از ناظم الاطباء). سخت گیر: معطب، مرد تنگ گیر بر عیال. مقتر، قاتر، تنگ گیر بر عیال و غیره. (منتهی الارب از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بخیل، تنگ دست. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
ممسک و کم خرج و کسی که فشار سخت دهد. (از ناظم الاطباء). سخت گیر: معطب، مرد تنگ گیر بر عیال. مقتر، قاتر، تنگ گیر بر عیال و غیره. (منتهی الارب از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بخیل، تنگ دست. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
یکی از دهستانهای بخش اردل شهرستان شهرکرد است که در شمال باختری این شهرستان قرار دارد. این دهستان کوهستانی است و سه رشته کوه در آن وجود دارد که از شمال بجنوب و بموازات هم قرار گرفته اند و امتداد این کوهها را مسیر زاینده رود از باختر به خاور بطور عمودی قطع می کند. وآب قراء این دهستان از شعبات زاینده رود تأمین می گردد. این دهستان از 26 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده ودر حدود 2227 تن سکنه دارد. راه شوسۀ کوهرنگ از این دهستان می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
یکی از دهستانهای بخش اردل شهرستان شهرکرد است که در شمال باختری این شهرستان قرار دارد. این دهستان کوهستانی است و سه رشته کوه در آن وجود دارد که از شمال بجنوب و بموازات هم قرار گرفته اند و امتداد این کوهها را مسیر زاینده رود از باختر به خاور بطور عمودی قطع می کند. وآب قراء این دهستان از شعبات زاینده رود تأمین می گردد. این دهستان از 26 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده ودر حدود 2227 تن سکنه دارد. راه شوسۀ کوهرنگ از این دهستان می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
نوعی از غربال که به مو بافند وچیزی که خواهند نیک باریک شود بدان بیزند. (فرهنگ رشیدی). غربالی را گویند که نرم و باریک و از موی دم اسب ساخته و در غایت تنک چشمی باشد و هرچه از آن بیزند نرم بیرون آید و پالاون و ترشی پالا را نیز گویند که سوراخها دارد و بدان چیزها را صاف کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). موبیز نازک واعلا. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنک و تنگ بیز شود
نوعی از غربال که به مو بافند وچیزی که خواهند نیک باریک شود بدان بیزند. (فرهنگ رشیدی). غربالی را گویند که نرم و باریک و از موی دم اسب ساخته و در غایت تنک چشمی باشد و هرچه از آن بیزند نرم بیرون آید و پالاون و ترشی پالا را نیز گویند که سوراخها دارد و بدان چیزها را صاف کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). موبیز نازک واعلا. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنک و تنگ بیز شود